مناجات با خدا
میکنم از تو فـرار اما صدایـم میکنی مـن غریـبـم با تـو اما آشـنـایـم میکنی مهربانتر هستی از مـادر برای بنده ات اشتباه است این هراس اینکه رهایم میکنی می گریزم از تو تنها سوی دامان خودت(1) بس که از فضل زیاد خود عطایم میکنی گرچـه رسـوای تمام عالـمـم اما تو باز چشم پوشی بر همه جرم و خطایم میکنی بس که کردم معصیت جنس دلم از سنگ شد با شبی العـفـو گـفـتن، پُر بهایم میکنی از دروغ و غیبت و تهمت زبان بیمار شد لایـق داروی ذکـر یا رضـایـم میکـنی غرق گنداب گنه، در ناامیدی غوطه ور غرق در خوفم تو جاری در رجایم میکنی تو کریم دائم الـفـضلی گـناهم را ببخش گرچه من کردم جفا، اما عطایم میکنی از دلم عشق حسین بن عـلی لبـریز شد لطف داری راهی کرب وبلایم میکنی |